soshiyans

 
registro: 08/10/2008
روز مرگــم وسط سينه من چـــاک زنيـد****اندرون دل مــن يک قـلمه تـاک زنـيـــــــد
Pontos0mais
Próximo nível: 
Pontos necessários: 200
Último jogo

هنوز هم پادشاهان هستند

روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فرياد شوق از سر هر كوی و بام خاست

...پرسيد زان ميانه يكی كودكی يتيم
كاين تابناك چيست كه بر تاج پادشاست

آن يك جواب داد چه دانيم ما كه چيست
پيداست آنقدر كه متاعی گرانبهاست

نزديك رفت پيزني گوژپشت و گفت
اين اشك ديده ی من و خون دل شماست

ما را به رخت و چوب شبانی فريفته است
اين گرگ سالهاست كه با گله آشناست

آن پارسا كه ده خَرَد و ملك، رهزن است
آن پادشاه كه مال رعيت خورد گداست

بر قطره ی سرشك يتيمان نظاره كن
تا بنگری كه روشنی گوهر از كجاست